پرژین

ساخت وبلاگ
من يك زن عمو دارم كه هميشه همراه با اسمش مهربانى هايش يادم مى آيد.ما، بچه بوديم و زن عمو يك صندوقچهء بزرگ قفل شده داشت پر از شيرينى و خوراكى هاى خوشمزه كه فقط در حضور بچه ها و براى بچه ها آن را باز مى كرد.يكى از خاطرات شيرين كودكى من به باز شدن در_آن صندوقچه و گرفتن سهم شيرينى ام مربوط مى شود.سهمى كه چون بچه بودم به من تعلق مى گرفت. امروز خواستم از زن عمويم تقليد كنم و به مهمانان كوچكم اجازه دادم هر كدام هرچيزى را كه دوست دارند از اين خانه بردارند و براى خودشان ببرند.مورچه يك دسته گل كوچك تزئينى برداشت و يكى از بچه ها يك مجسمه كوچك به شكل خرگوش و آن يكى يك دلفين كوچك سنگى  را برداشت.زيباترين ها را برداشته بودند.اما،ارزشش را داشت.داشتيم مهربانى را تمرين مى كرديم. حين تمرين فهميدم،ميزان پرروئى با عدد سن رابطه غير مستقيم دارد.سه تا بچهء بزرگتر،سه تا شى زيبا اما كم اهميت را برداشته بودند.بدون شك من آن مجسمه هاى كوچك را دوست داشتم و مخصوصا دلم براى دلفينكم تنگ مى شود.اما،بى هيج بحثى با بردنشان موافقت كردم.ولى آخر چطور مى توانستم قبول كنم يك بچهء زير سه سال صاحب آيپد_عزيزم بشود؟ پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : بچه پررو,بچه پررو به انگليسي,بچه پررو به انگلیسی, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 256 تاريخ : دوشنبه 24 آبان 1395 ساعت: 9:24

يكى، دو ماهى مى شود كه آخر هفته ها براى تهيه يك غذاى جديد و جينگيل برنامه ريزى مى كنم و تا حالا كه هر چه درست كرده ام عالى بوده است.اما، براى اولين بار مى خواهم از گوشت قرمز استفاده كنم.چون،يك روش خيلى عالى براى پخت گوشت قرمز پيدا كرده ام و فردا هم  بايد بروم مواد لازم را بخرم .خبر خوب اين است كه بيشتر مواد لازم در هايپر نزديك خانه يافت مى شود و خبر بد اين است كه نه تنها در آن هايپر كه در هيج هايپر و سوپرى در اين شهر شراب قرمز پيدا نمى شود و من نمى دانم چه چيزى را مى توانم جايگزين كنم. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : جايگزين پرايد,جايگزين بكينگ پودر,جايگزين وانيل در كيك,جايگزين وي چت,جايگزين گوشت قرمز, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 236 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:33

1. پول را از دستگاه عابربانك گرفتم و به سرعت خواستم دور شوم كه يك آقاى خيلى مسن از من خواست براى او هم پول برداشت كنم.بايد مى گفتم: - ببخشيد پدر جان عجله دارم! اما حتى جوابش را هم ندادم و الان بابت اين رفتارم شرمسارم.البته همان موقع هم بعد از دو سه قدم از خودم خجالت كشيدم و برگشتم و گفتم: - كارت رو لطف كنيد به سرعت كارت را به عابر بانك دادم و منوها را رد كردم و برايش چهل تومان برداشت كردم و گفتم: - بفرماييد اين كارتتون.بى زحمت پول رو هم برداريد. - رسيد نداد؟ - رسيد لازم داريد؟ - بله. - براى چى؟ - لازم دارم. چون كاغذهاى رسيد عابر بانك براى محيط زيست زيان اور است،خودم معمولا  رسيد نمى گيرم و بنابراين اين بار هم رسيد نگرفته بودم.چاره اى نبود،يك موجودى گرفتم و درخواست رسيد كردم و وقتى رسيد را بدون احتيار ديدم،چشم هايم قاطى كرد.موجودى حساب آنقدر صفر داشت كه نتوانستم صفرها را بشمارم. 2. نوار قلبم را كه گرفتند،برگشتم و سرجايم نشستم.يهو سر و كله يك خانم پير پيدا شد و پرسيد: - نوار قلبت خوب بود؟ - نمى دونم.دكتر بايد ببينه. - يعنى اون خانم نگفت خوبه؟ - نه.چيزى نگفت. - حالا نگران نباش.خدا بزرگه.ا پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : گلايه هاي عاشقانه,گلایه ها رو چه کنم,گلایه ها,گلایه های دلم,گلایه های خط خطی, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 261 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:33

رنگ تابه،زرشكى ست.هنوز اين رنگ را دوست دارم.دستگيره ها به شكل توت فرنگى هستند و قاشق چوبى در انتها شبيه دم_ماهى مى شود.روى كارد و چنگال ها،تصوير يك سرباز هخامنشى نقش بسته است و نمكدان ها شبيه آناناس هستند و نمك و فلفل داخل دو تا ظرف كوچك مستطيلى ريخته شده است؛شبيه مهره تاس در بازى تخته نرد.يك سينى كوچك هم تازه خريده ام كه من را ياد ته دريا مى اندازد.به اين ترتيب امروز سرآشپزى بودم با لباس هاى زرشكى در رستورانى در ته دريا كه گارسون هايش ماهى ها بودند و مشتريانش سربازان هخامنىشى كه تا غذا حاضر شود،تخته نرد بازى مى كردند و دسر توت فرنگى و آناناس ميل مى فرمودند! پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : ته دريا, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 255 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:32

 1. تاكيد كرده بودم كيك بلژيكى از شيرينى فروشى مورد علاقهء خودم خريده شود.بنابراين روى ميز كيك بلژيكى تازه از پخت در آمده و چاى تازه دم داشتيم و به شدت مايه تعجبم بود كه استاد مهمان علاقه اى به هيچكدام نشان نمى داد.خواستم تعارف كنم اما تلفنم زنگ خورد و شماره مسئول پشتيبانى اداره را روى گوشى ام ديدم.به شدت جا خوردم و آماده دعوا شدم.چون اين پيرمرد به شدت بداخلاق هرگز به كسى زنگ نمى زند مگر براى دعوا. - سلام.صبح بخير! - اونجا چه خبره؟چرا اينقدر كيك خريديد؟شهبانو فرح داره تاجگذارى ميكنه؟ - مهمون داريم. - خوب باشه.پاى سيب مى خريديد.قيمتش نصف مى شد و همون كار رو هم مى كرد! 2. مهمانمان از شنيدن اسم تخريب چى به شدت تعجب كرده بود  و باورش نمى شد كسى فاميليش تخريب چى باشد و من هم هر كارى كردم نتوانستم يعنى دلم نمى خواست دليل آن تخلص را توضيح دهم ولى خوشبختانه خود_ تخريب چى دست بكار شد و بصورت عملى كارى كرد استاد از تعجب در بيايد.داستان هم اين بود كه استاد مطابق رسم به همراه خودش يك جعبهء بزرگ از انواع شيرينى ها را براى من آورده بود و من هم شيرينى ها را به تخريب چى دادم و تاكيد كردم شيرينى را طور پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : مهمانخانه مهمان کش روزش تاریک,مهمانخانه مهمان کش, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 228 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:32

كتاب"بابا گوريو"اثر دوبالزاك را از كتابخانه گرفته بودم و بسيار مشعوف هستم كه خواندن كتاب را در سه روز تمام كرده ام و الان هر چه بيشتر دلم مى خواهد كتاب بخوانم و فضاى كتاب ها هم پاريس باشد در قرن هيجده و نوزده.به اين شرط كه كتاب را خودم خريده باشم و قبل از من شخص ديگرى آن را نخوانده باشد.چون،انگار سبك كتاب خواندن هم عوض شده است و خواننده هاى امروزى بجاى خواندن كتاب و لذت بردن از كلمات و سطرها و كل داستان،يك خودكار دستشان است تا هر جمله و يا جملات و حتى پاراگرافى كه به نظرشان جالب آمد را علامت بزنند و بدين ترتيب هم، به كتابى كه به امانت گرفته اند، اهانت مى كنند و هم فرصت لذت بردن از خواندن يك كتاب عالى را از ديگران سلب كنند. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : اهانت روزنامه طرح نو,اهانت به اهل سنت, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 254 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:32

مهمان مهم مان به چاى هاى روى ميز اشاره كرد و گفت: - شما به اينا ميگيد چاى؟ چند ثانيه اى طول كشيد تا سوال را آناليز كنم.فكر كردم اشتباه شنيده ام.با اين حال جواب دادم: - بله.تا يادمه به اينا گفتيم چاى. - ولى اينا كه چاى نيست! - چاى نيست؟ - نه خانم.اينا چاى نيست.اينا همش رنگه.اين چاى هاى خارجى فقط رنگ هستن. - ما سالهاست از اين چاى دم مى كنيم و اتفاقا خيلى مورد علاقهء منه.احتمالا متوجه شدين تخريب چى واسه من دو تا دوتا چاى مياره؟حالا چاى ميل نمى فرمايين؟ - چرا اتفاقا؟اگه اجازه بدين اين يكى رو هم من وردارم! و در كمال ناباورى يك گناه نابخشودنى مرتكب شد و چاى من را دزديد.آنهم در روز روشن و آنهم جلوى چشمان خودم.بعد از دزدى نوبت رسيد به قند و خواست از قندان قند بردارد.اما، به نظرش قندها خيلى بزرگ آمد.بعد از شكست تلاشش براى خرد كردن يك قند من گفتم: - كيك ميل بفرماييد! - نه اين كيك ها خوب نيستن.قند دارن! - اين كيك ها خوب نيستن؟اين كيك ها بهترين كيك اين شهر هستن و بخاطر خريدشون مى خوان به من برچسب سياسى بزنن! - نه.خوب نيستن!  اين بار تلاشش جواب داد و يك حبه قند را دو قطعه كرد و مشغول نوشيدن چاى شد. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 216 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:32

مگر قهر بودن با يك بچهء زير سه سال قابل تحمل است؟البته كه نيست.داشتم به پيدا كردن راهى براى آشتى فكر مى كردم و خيلى زود شكلات هاى داخل يخچال  يادم آمد و بلافاصله  يكى از آنها را به كودك قهر كرده تعارف كردم.اما، مگر برمى داشت؟شكلات را قبول نكرد تا يكى هم براى آجى اش به او دادم.بالاخره، دو تا شكلات به دست رفت و مشغول سر و كله زدن با كفش هايش شد.چند دقيقه بعد من كنارش ايستاده بودم و متوجه شدم، شكلات دوم هم دارد توى دهانش آب مى شود. واقعا متاسفم كه طفلك را طورى با تعجب  نگاه كرده بودم  كه مجبور به توضيح دادن شد و با اشاره به شكلاتى كه داشت نوش جان مى كرد گفت: - خودش گفت بذارمش توى دهنم! و مگر در درستى اين پاسخ  مى توان شك كرد؟ پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 243 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:32

در يك سال و نيم گذشته،تقريبا هر روز يك يا دو فيلم سينمايى ديده ام و در بيشتر فيلم ها، يك كاراكتر وجود دارد كه پيچيده ترين  كارهاى تيم را پيش  مى برد و كارهاى پيچيده معمولا در جايى انجام مى شود كه هيج اثرى از افراد ديگر تيم نيست و در واقع آنها فكر مى كنند اين خودشان هستند كه در حال حل مسائل پيچيده هستند.يعنى دقيقا وقتى كه آن كاراكتر بيچاره دارد با خرس مى جنگد يا شمشير مى زند و يا بمب خنثى مى كند،يا توطئه و يا دسيسه؛ديگر هم تيمى ها برايش غايب رد مى كنند و چون بيشتر اوقات غايب است، عضو موثرى هم به حساب نمى آيد و معمولا حقى هم برايش قائل نيستند.موضوع مشترك ميان همه كسانى كه نقش آن كاراكتر را در تيم به عهده  دارند اين است كه كاراكتر موصوف نه حوصله دارد از كارهاى مهمى كه كرده است،نام ببرد و نه دلش مى خواهد غيبتش را موجه كند و نه دنبال به حساب آمدن توسط ديگران است. اين كاراكتر فقط يك آدم است كه آن كارها را انجام مى دهد چون  فكر مى كند بايد انجام دهد.البته اهميت كارى كه كاراكتر انجام مى دهد،كاملا وابسته به ماهيت تيم است و ماهيت تيم مى تواند شامل يك تيم پخت و پز و آشپزى باشد تا يك تيم كاوشگر در پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 247 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:32

1. يك وقت هايى هم دقيقا وسط دويدن ها، زندگى يك فرمان "آهسته تر"صادر مى كند واين فرمان ممكن است در ابتدا باعث خشم و عصبانيت شود.اما،در پايان متوجه  مى شويم چقدر تند داشته ايم مى دويده ايم و چقدر اين استراحت برايمان لازم بوده است. 2. يك پنجشنبه و جمعهء آهسته داشتم و به اين نتيجه رسيدم زندگى آهسته اش هم چندان بد نيست.اما، اين روزهاى آهسته را نه براى خودم و نه براى هيچ كسى آرزو نمى كنم. جالب نيست كه انجام ساده ترين كارهاى زندگى ،سه برابر معمول طول بكشد. 3. خوشبختانه فرمان زندگى براى بيشتر از دو روز نبود و من دوباره سرپا ايستادم و شروع كردم به لذت بردن از زندگى.رفته ام يك ليوان كاپوچينو براى خودم درست كرده ام و نزديك بخارى نشسته ام تا هم گرم شوم و هم با دوستانم تلفنى حرف بزنم. 4. با سارا و هديه و نيلوفر حرف زدم.اما، تلفن چهارم خاموش بود.متن پيامك را نوشتم.اما، ياد كليپى افتادم كه امروز ديدم.روانشناسى به شوخى  مى گفت"دوست شدن با يك دختر مانند زندگى بدون مرخصى ست"خنديدم و از فرستادنش منصرف شدم. پرژین...
ما را در سایت پرژین دنبال می کنید

برچسب : آهسته ترک,آهسته ترین پستاندار,تریپتورلین آهسته رهش,کمی آهسته تربه کجا میروی,کمی آهسته ترکم کن, نویسنده : mparzhin1359a بازدید : 244 تاريخ : شنبه 22 آبان 1395 ساعت: 12:32